محل تبلیغات شما


این که سرانه ی مطالعه در ایران خیلی کم است و امارها نشان می دهد که فلان و بَهمان دقیقه است، دیگر خیلی کلیشه ای شده است.
یا این جملات و بهانه هایی که مِن باب گران بودن کتاب  و مقایسه ی کتاب با پیتزا و دیگر اقلام خوراکی و غیر خوراکی دیگر گفته می شود.

من فکر می کنم که مشکل از ریشه بیخ پیدا کرده است.
مساله تنها این نیست که ما چون پول نداریم، کتاب نمی خریم.


مساله این جاست که ما اگر پول هم داشته باشیم و تمام اقلام مصرفی و غیر مصرفی ضروری و غیرضروری مان را هم خریداری کرده باشیم و در خوش بینانه ترین حالت ممکن پول اضافی برایمان باقی مانده باشد، باز حاضر نیستیم کتاب بخریم و بخوانیم.
 

ما عادت نداریم که کتاب بخریم، و مهم تر از مساله ی خریدنش، عادت نداریم که بخوانیم.


از میان دوستانم، چند دوست دهه ی پنجاهی دارم، که در گفت و گو با انها و تجربیات و خاطرات شان دریافتم که یکی از مشترکاتشان، استفاده از کتاب به عنوان ابزار سرگرم کننده بوده است.

انها به وسایل ان چنانی امروزی دسترسی نداشته اند و بعد از مدتی کتاب خواندن و حتی بعد از دسترسی به وسایل امروزی و حتی گوشی  و نت و تکنولوژی که امروزه  در اختیار دارند، بازهم جذابیت کتاب که زیر زبان شان مزه کرده مانع از غلبه یافتن ابزار و وسایل جدید در برابر کتاب شده است.


منظورم این است که یکی از راه ها این است که از کودکی جذابیت کتاب را برای کودکان مان افزایش بدهیم.
تا وقتی که ما مدام با ماشین و تفنگ و عروسک های ان چنانی انها را بیش از حد نیاز، بفریبیم، ارتقایی هم در رشد و توان مندی شان مشاهده نخواهیم کرد.

ما حتی کتاب را هرچند اندک از سبد خرید خانواده حذف کرده ایم.
پس کودک از کجا به اهمیت کتاب پی ببرد وقتی نه از هزینه ی مالی مان برای خریدش صرف می کنیم و نه از وقت مان برای ان مایه می گذاریم؟


بیشتر انان که در بزرگسالی کتاب خوان های حرفه ای هستند و با ان رشد کرده اند، در مشاهدات کودکی و نوجوانی شان ادم هایی کتاب خوان را مشاهده کرده اند.

و احتمالا در پس ذهن شان با این سوال رو به رو شده اند که این چیست؟یا حتی قبل تر از ان با ان بازی کرده اند و در تماس چشمی و لمس کردنش بوده اند، ابتدا ان را پاره کرده اند و بعد با ان آشتی کرده اند.

اما وقتی در خانه ای کتاب نه تنها برای کودکان خریده نمی شود، بلکه حتی بزرگسالان هم ان را پس می زنند و ان را از در خانه ی شان می رانند، پس چه انتظاری می توان داشت؟


 ریک وارن می گوید:یک راه آموزش نسل‌های بعد کتاب خواندن برای آن‌هاست. من برای فرزندانم بیش از ده هزار جلد کتاب به جا خواهم گذاشت.»


تا به حال فکر کرده ایم که ان چه ما برای فرزندان مان باقی می گذاریم چیست؟


من فکر می کنم که برای پاسخ به این سوال باید به درون مان بازگردیم و ارزش های مان را مورد بازنگری قرار دهیم.
باور کنیم که ما در برابر اگاهی کودکان مان و قبل از همه در برابر اگاهانه  زندگی کردن خودمان مسئولیم.
 و کتاب به تنهایی این رسالت را به دوش خواهد کشید.
با آن آشتی کنیم.

 

خواندن یا نخواندن مساله این است...

دریچه ی نگاه به ادبیات از دید من

من و نقطه ی اغاز کلمات

کتاب ,ان ,کرده ,مان ,ی ,اند ,اند و ,که ما ,کرده اند ,کتاب به ,این است

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معرفی روستای قل رومزی